اعتراف میکنم دوستان، من در عریان کردن اصل ماجرا نقش پررنگی داشتم.حرصم میگرفت که دقیقا دو و نیم برابر من حقوق بگیره و نصف من کار نکنه،اونم نه به دلیل تنبلی ،به دلیل عدم توانایی و عدم قابلییت.دوست داشتم همه بدونن که کار بلد نیست و فقط موقع استخدام خوب حرف زده و الان بیخوردی داره چند برابر من حقوق میگیره!
از همه بدتر این بود که مجبور بودم خرابکاری هاش و درست کنم و به خاطرش از کارهای خودم عقب بمونم ولی خوب از شما چه پنهون از یه طرف خوشم میومد که همه بفهمن این کار بلدنیست، از طرفی هم تمام اعصاب و روانم میریخت به هم که چه دلیلی داره هم کارهاش و من انجام بدم، هم رفتارها و حرفهای چندش آورش و تحمل کنم همم دو و نیم برابر من حقوق بگیره!
ناگفته نماند که همیشه در جدال با من خوب درون بودم و اون همش بهم میگفت به تو هیچ ربطی نداره اون چه قدر پول میگیره! ولی خوب نمیشد دوستان،قبول کنید نمیشد!
سرانجام تمام این رخداد ها منجر شد عذر شلخته بانو و بخوان و حکم اخراجش صادر بشه.
عذاب وجدان دارم؟ ابدا!
ناراحتم؟ اصلا!
پی نوشت:دور ماندن از آدمهای منفی و نادان و ابوجهل هیچ گونه ناراحتی نداره!
پی پی نوشت:حقوق دریافتی سایرین به ما هیچ ربطی نداره! سعی میکنم در موارد بعدی رعایتکنم!