من!

من!

من!
من!

من!

من!

زمین گرد است!

سوار تاکسی میشم و پنج هزار تومن میدم به راننده، میگه خرد نداری خانوم؟ میپرسم چقدر میشه کرایش؟ میگه شما هزار و پونصد تومن بده، یه هزاری و یه پونصدی تحویل راننده میدم و پیاده میشم.

دارم پیاده میرم سمت خونه، دفترچه یادداشت میفروشه دست فروش. میگم آقا چند؟ میگه سه تومن.

یکی ورمیدارم و دست میکنم تو کیفم تا پنج هزار تومنی و درآرم ولی نیست که نیست، یادم میوفته اصلا پنج تومنی و از راننده پس نگرفتم! 

صبح همسر و آروم بیدارش میکنم و میگم پول نقد داری؟ میگه چه قدر؟ میگم پنج تومن بدی کافیه. میگه آره از تو جیبم بردار.

میرم سمت شلوارش و یه پنج تومنی ور میدارم و میندازم تو کیفم.

سوار تاکسی میشم و دست میکنم از تو کیفم پنج تومنی و درآرم، یه پنج تومنی گوشه کیفه و یکی دیگه لای کاغذای ته کیف.

از تاکسی پیاده میشم و با خودم میگم دوباره شروع شد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد