من!

من!

من!
من!

من!

من!

???where is my kalashnikov

واحدم و عوض کردن. کلی ذوق کردم که از دست شلخته بانو و کاراش و حرفاش خلاص شدم. با دل خوش داشتم به سمت میز کار جدیدم پرواااز میکردم که یهو یه سنگ خورد به پرم و افتادم وسط زمین!

و اون سنگ آگاهم کرد که نه خیر! این قصه سر دراز دارد.

دو همکار جدید معتقدند که همه بدند الا خودشون! هیچ کس کار بلد نیست الا خودشون! همه بی کارن الا خودشون!

همه خنگن! و همه بی شعور و عوضی ان الا خودشون!( عین جملشونه به جان عزیزم)

این دو به اصطلاح آدم(بهتره بگیم موجود) من و به شدت نسبت به بشریت نا امید میکنن. امروز دوست داشتم یه کلاشینکف داشتم و میزدم مخش پخش میشد به دیوار!

یکیش که نفرت انگیز تره دیروز منگنه اش و گذاشته روی میز.امروز اومده میبینه ده سانتی متر جابه شده و شروع میکنه:

افغانیه بی شعووور.عوضی عرضه هیچ کاری و نداره. میای میزو تمیز کنی چرا همه چی و میریزی به هم افغانیه نفهم!

و در دل من یکی چنگ میزند، یکی جیغ میکشد، یکی اشک میریزد و یکی میمیرد...

و من بی اراده دنبال کلاشینکفم میگردم!


نظرات 1 + ارسال نظر
صنم چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 15:10

وااای قلبم درد گرفت.....بگو اگه همه بدن,شما خوب, خب چرا موندین اینجا, بزارین برین...والا

وای اصلا نمیدونی که. به حالت متوسط روزانه 30 تا فحش میدن به این و اون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد