-
آلبوم عکس
سهشنبه 16 آبان 1396 18:40
هیچ وقت دوست نداشت آلبوم عکس ببینیم.انگار با هر عکسی هزارتا خاطره براش زنده میشد، هزارتا خاطره بد.اما من عاشق آلبوم عکس بودم، دوست داشتم ببینم مامان نوجوونیاش چه شکلی بود یا مادربزرگم جوونیاش یا ماها وقتی بچه بودیم و دور هم جمع میشدیم چه ریختی بود قیافه هامون...عروسی خاله هام چه طوری بود، دامادی دایی هام... من دوست...
-
موتور سوز
دوشنبه 8 آبان 1396 11:04
یک هفته تمام بود مثل تیراختور کار میکردیم،تیراختورااااا. دلیلش هم خیلی خطرناک و جدی بود.آقایون اداره مالیات یک نامه فرستاده بودند که شنبه 8.30 صبح چتر باز میکنیم روی شرکتتان برای رسیدگی به حساب کتابتان! و ما هرچه گفتیم برادر مالیاتی کمی دیرتر بیا ما گناه داریم اوشان قبول نکرند.خلاصه شنبه راننده شرکت غیم غیم رفتند...
-
این داستان : همکار در افشان
چهارشنبه 3 آبان 1396 13:54
از محیط کار جدید و زیبای هاش هر چه قدر بگم کم گفتم، گل فشانی های واحد خودمون کافی نیست یک فروند منشی از واحد پائین هم به میزان قابل توجهی در و گوهر ساطع میکند سمت اینجانب! یک نمونه از در و گوهر فشانی ها رو بدون هیچگونه اغراق و سانسوری تقدیم حضورتان میکنم. سرم به شدت مشغول کار هست و در دریای مواج حساب کتاب در حال غرق...
-
همکار داریم باقلوا!
شنبه 29 مهر 1396 18:08
عارضم به حضور مبارکتان که در محیط کاری جدیدمان بسی خرسندیم! همکاران عزیزمان انقدر نسبت به همدیگه نیت خیر و مهر و عطوفت دارن که آدمیزاد از این حجم عظیم خوبی نمیدونه سر به کدوم کوه و بیابون بزنه! بعدنا براتون با جزئیات شرح میدم، فعلا من باب آشنایی این یه دونه رو داشته باشین. چهارشنبه شب که سر به بالش گذاشتم دیدم کمی گلو...
-
پائیز و ولگردی هاش...
سهشنبه 25 مهر 1396 18:18
خش خش برگهای زرد پائیزی زیر قدم هاتون، با پچ پچ های شیرین ، گرمی بین دستاتون و حس ناب، وقتی دستت و میگیره توی دستش و بهت میگه دستات یخ زده چرا....و تو لبخند می.. اهههههههه! نه خیر آقا نه خیر! ولمون کنین! اصلا پائیزه و ولگردی های تک نفره با یه جفت کتونی نرم و سوئیشرت کلاه دار و هندزفری با یه گونی موسیقی از هر نوع و هر...
-
آرامش بعد طوفان
پنجشنبه 20 مهر 1396 12:00
مامانم پیشمه، همه چی آرومه... مثل اون فیلم ها که کشتی دچار طوفان میشه، بادبان هاش میشکنه و آب وارد عرشه کشتی میشه، همه ملوان ها در تلاطم هستن،ناخدا از بالا داد میکشه بادبانهارو بکشید و موج هایی که وحشیانه کشتی و بالا پائین میکنن و سیاهی دریا و سیاهی شب و بارون وحشتناک و بی رحم، گهگاهی هم رعد و برق های شدید... و...
-
مامانم
چهارشنبه 12 مهر 1396 14:50
اولین هوای پائیزی و دارم تجربه میکنم تو این شهر... پارسال این موقع ها تو یه شهر دیگه پائیز و سر کردم و گاهی فکر میکنم کاش هرگز برنمیگشتم... حال کالبد شکافی ندارم...مهم نیست... پائیز و همیشه دوست داشتم...مدام به ساعتم نگاه میکنم تا ببینم کی مامانم میرسه... مامانم داره میاد پیشم..دوست دارم بغلش کنم و زار زار گریه...
-
قانون نا نوشته تاکسی ها/شماره یک
سهشنبه 11 مهر 1396 18:07
از دور میبینی تاکسی داره میاد، قبل اینکه مقصدت و بگی به احترام اعصاب راننده 10 تومنیت و بالا میگیری که اعلام کنی پول خرد نداری. راننده اول با لبخندی ملیح ابروهاشو به نشانه پول خرد ندارم شرمنده بالا میندازه و رد میشه! راننده دوم هم رد میشه. راننده سوم که انگار سرپرست ارکستر سمفونی هشتم بتهوون هست دستش و با ملایمت تو...
-
پست اول
دوشنبه 10 مهر 1396 18:02
سال 1387 بود که یکی از هم دانشگاهی های وبلاگ نویسمون بهم گفت برو وبلاگ بنویس!(اون موقع ها چون زیاد کتاب میخوندم و قشنگ نطق می نمودم ملت گمان میکردن چه خبره حالا!) بگذریم...ها...کجا بودیم؟! آهان! گفت برو وبلاگ بنویس و چون بنده متوهم بودم که خیلی آگاهم و ملت بسی نا آگاهن با لحن عاقل اندر سفیهی گفتم:نه! هنوز به اون مرحله...